«جورج بال» در كتاب «خطا و خيانت در لبنان» دربارهى خسارات آمريكا طى حضور نيروهاى نظامىاش در لبنان، مىنويسد:
«حدود 300 تفنگدار دريايى خود را از دست داديم. 1800 تفنگدار دريايى به مدت 18 ماه در شرايطى زندگى كردند كه بى دفاع، در كنار آتش قرار داشتند. بيش از 22 ماه يك ناوگان آمريكايى همراه 30 هزار ملوان و پرسنل دريايى و حدود 100 هواپيما در عرشهى ناوهاى هواپيما بر، دور از ساحل لبنان،در حالت آماده باش كامل منتظر بودند كه چه موقع هدف حملات انتحارى قرار مىگيرند. تعداد بىشمارى از دروزىها، شيعيان و سربازان و غير نظاميان سورى و لبنانى، به وسيله توپها و هواپيماهاى مستقر در ناوگان آمريكا كشته شدند.روزى هم كه سرانجام لبنان را ترك كرديم، نه تنها هيچ چيز به دست نياورده بوديم، بلكه بهاى سنگينى نيز براى اين اقدام پرداخته، قدر و منزلت خود را از دست داديم و شهرت آمريكا را به عنوان كشورى كه از عقل سليم پيروى مىكند. لكهدار كرده بوديم».
جورج بال، در بخشى ديگر از كتاب خود، تعداد كشتهشدگان آمريكايى در مقر مارينز را ذكر كرده و مىنويسد:
«طى انفجار يك كاميون حاوى بمب، پايگاه تفنگداران ما، در كنار فرودگاه بيروت منهدم شد و265 نفر از آنها به قتل رسيدند.»
تحليل عمليات
رابين رايت» در شرح و تحليل حملهى شهادتطلبانه به مقر مارينز مىنويسد:
«خيلى زود معلوم شد كه عمليات چه قدر درست و بىعيب و نقص طراحى شده است. ستوان «هُشام جابر» افسر لبنانى رابط در مقر تفنگداران دريايى آمريكا، گفت: براى طراحى عملياتى از اين نوع، داشتن اطلاعات بسيار زيادى لازم است. آدم بايد از وضع ساختمان اطلاع كافى داشته باشد و بداند كه قسمت آسيب پذير آن كجاست و نيز بايد بداند كه نگهبانى ساختمان به چهصورت و طبق چه برنامهاى است. علاوه بر اينها بايد بداند كه عبور از موانع خيابانى چيده شده بر سر راه وسايل نقليه، كه ارتش لبنان در اطراف مقر آمريكايىها تعبيه كرده بود، به چه صورت امكانپذير است و نيز بايد بداند كه سربازان روزهاى يكشنبه ديرتر از خواب بيدار مىشوند. با اين حساب، معلوم مىشود كه رانندهى خندان و از جان گذشتهى كاميون، به طور اتفاقى و از طريق بخت و اقبال نبوده كه توانسته است خود را تا درِ ورودى ساختمان مقر برساند.»
برخلاف تحليلها و تصورات رابين رايت، براى شناسايى ساختمان و نقاط ضعف آن، نياز به تلاش چندان زيادى نبوده است؛ چون اين ساختمان پيش از آنكه مقر نيروهاى مارينز باشد، مركز كنترل پروازهاى فرودگاه بيروت بوده و مسلماً افراد زيادى در آنجا رفت و آمد داشتهاند و به همين لحاظ كسب اطلاعات دربارهى آنجا بسيار مشكل نبوده است.گذشته از آن، وقتى كسى طرح حمله با كاميون محتوى هزاران كيلو مواد منفجره به چنان مقرى را مىريزد، چندان نيازى ندارد كه مكانهاى اصلى و تجمع نفرات را بداند؟ چرا كه همهى ساختمان بر سر ساكنان آن ويران شد و جاى امن و دور از انفجارى باقى نماند.
يكى از مهمترين عوامل در موفقيت اين عمليات، اصل غافلگيرى بود. نيروهاى آمريكايى كه تا آن روز مغرورانه و وحشيانه گلولههاى توپ عظيم ناو نيوجرسى را بر سر مردم لبنان مىكوبيدند، همواره خود را برترين قدرت نظامى مىدانستند و به هيچ وجه انتظار نداشتند و در تصور و خيالشان هم نمىگنجيد كسى جرأت چنين حملهاى به نيروهاى نظامى آمريكا را داشته باشد. البته اين تصور نسبت به گروههاى غيراسلامى كاملاً صحيح بود. مثلاً پس از انفجار مارينز، بسيارى از احزاب كمونيستى وابسته به شوروى سابق، كه با وارد آمدن اين ضربهى بسيار سنگين بر قواى آمريكا در لبنان، خود را در معرض اتهام مىديدند،خيلى سريع عدم هر گونه اطلاع و يا ارتباطى با اين حمله را اعلام كردند تا مبادا مورد خشم و غضب ابر قدرت غرب قرار گيرند.
ساعتى پس از انفجار، مردم متعجب و سراسيمه بدان سو شتافته بودند. به دليل حضور شيعيان در مناطق جنوبى آنان اولين نفرات بودند كه به آنجا رسيدند و سربازان عياش آمريكايى را كه تا روز قبل در كوچه و خيابان به اذيت و آزار مردم مىپرداختند، در اوج خفت و ذلت ديدند و لبخند شادى بر لبانشان نقش بست. در آن ميان، ديدگان متعجب جمعيت متوجه يكى از روحانيون اهل سنت شد كه به روى سقف يكى از آمبولانسهاى صليب سرخ، كه در نزديكى مقر ويران شده ايستاده بود، رفت و با شور و شوق فراوان،خطاب به كماندوهاى آمريكايى كه اطراف مقر را محاصره كرده و يا ميان آوار به دنبال اجساد تكه تكه شدهى همقطاران خود مىگشتند، با صداى بلند و رسا گفت:
آهاى آمريكايىهايى كه هر روز براى ما در تلويزيون ناوهايتان را نشان مىداديد و توپهاى عظيم نيوجرسى را به رخ ما مىكشيديد و ملت ما را از آنها مىترسانديد، سرانجام خداوند توپى برسرتان كوبيد كه به هيچ وجه قوىتر و كوبندهتر از آن را پيدا نخواهيد كرد. و اكنون، اين ما هستيم. مردمى كه با گلولهها و توپهايتان بر سرشان مىكوفتيد! اين ماييم كه شما را مسخره مىكنيم و حقيرتان مىدانيم.... و حالا اين شماييد كه در اوج ذلت هستيد...»!
با پخش خبر انفجار مقر آمريكايىها، مردم ستم كشيده بيروت و به خصوص مسلمانان، شادمان و خوشحال اين ضربه عظيم را بر پيكر جنايتكاران «يانكى» تبريك گفتند؛ و اين همه، در حالى بود كه كماندوهاى آمريكايى، وحشتزده و ديوانهوار، ميان سقف فرو ريخته و مكانهايى كه زمانى اتاق استراحت سربازان بود، بدنهاى له شده و قطعات آنان را بيرون مىآوردند. سگهاى آموزش ديدهى ارتش نيز وارد عمل شدند و ميان ويرانهها بو مىكشيدند و جستجو مىكردند. به قدرى بدنها تكه تكه و پخش شده بودند، كه سگها هم گيج شده بودند كه سراغ كدام بروند. در آن ميان، نكتهاى بر سر زبان مردم بيروت كه ناظر تلاش كماندوها و سگهايشان بودند، جارى و همهگير شد، آنها مىگفتند:
«هيچ نيازى به سگهاى آموزش ديده نيست. هر جا برگى از مجلههاى مبتذل و شيشههاى مشروب ديديد، سريع آنجا را بگرديد و مطمئن باشيد كه چند سرباز آمريكايى اطراف آن پيدا خواهيد كرد»!
پس از انهدام مقر مارينز، آمريكا نيروهاى باقىماندهى خود را كه در حالتى عصبى و روانى به سر مىبردند، به ناو «آيزنهاور» منتقل نمود و ناونيوجرسى را در خليج لبنان متمركز كرد و نيروهايى هم در اطراف مقر منهدم شده قرار داد تا خبرنگاران و عكاسان غريبه نتوانند به آنجا نزديكتر شوند. در تشكيل اين كمر بند امنيتى و حفاظتى، تعداد زيادى از نيروهاى مارونىِ ارتش لبنان نيز كمك كردند؛ همچنين تعدادى از نيروهاى وحشتزده و هراسان ايتاليايى جزو نيروهاى حافظ صلح در حفاظت از مقر ويران، به آمريكايىها كمك كردند.
مجروحين حادثه، كه تعدادشان از كشتهها كمتر بود، به وسيلهى هلىكوپترهايى كه در باند پرواز، واقع در پاركينگ به زمين نشسته بودند و چرخش پروانههايشان بوى تعفّن و دود را به اطراف مىپراكند، به ناو هواپيما بر «كِنِدى» منتقل شدند و از آنجا، بلافاصله با هواپيما به «بيمارستان نيروى هوايى انگليس» در كشور «قبرص» انتقال پيدا كردند.اين بيمارستان، جهت مداواى اوليه و كارهاى اورژانسى براى مجروحين انفجارات بيروت، به حال آماده باش در آمده بود. جالب اين بود كه چنان وحشت و هراس در آنها اثر گذاشته بود، كه آمريكايىها به هيچوجه حتى حاضر نشدند مجروحينشان را به «بيمارستان آمريكايى بيروت» ببرند.
يكى از شاهدان حادثه، كه همراه نيروهاى امدادگر صليب سرخ و «سازمان دفاع غير نظامى» براى كمك به مجروحين، در محل انفجار حضور پيدا كرده بود، مىگويد: يكى از مجروحين آمريكايى را كه لباس نيروهاى مارينز بر تن داشت و بر اثر انفجار، جراحات زيادى برداشته و چندان هم به هوش نبود، به سرعت داخل آمبولانس گذاشتيم. ناگهان متوجه شديم كه كماندوى آمريكايى،وحشتزده و با چشمانى كه از ترس گرد شده بودند، به عكس كوچكى از امام خمينى كه به شيشهى داخل آمبولانس چسبيده بود، اشاره كرد و با داد و فرياد گفت: «نه... نه... من سوار اين آمبولانس نمىشوم... مرا پياده كنيد... اين بلا را او به سرِ ما آورد... او ما را كشت...» و از آمبولانس پياده شد».
سازمان دفاع غيرنظامى لبنان، با صدور اطلاعيهاى در راديو و تلويزيون، از صاحبان لودر، بلدوزر و جرثقيل، خواست تا براى كمك به عمليات نجات، به محل انفجار بشتابند.
تنها دو روز بعد از انفجار، بوى تهوعآورِ باقى ماندهى اجساد در ميان آوار ساختمان، به قدرى وحشت آور شده بود كه ماسكهاى مخصوص ميان نيروهايى كه در عمليات نجات شركت داشتند توزيع شد. به نگهبانانى كه در اطراف سيمهاى خاردار و تورىهاى كشيده شده نگهبانى مىدادند دستور اكيد داده شد كه به طرف هر كس كه به در اصلى مقر نزديك شد، تيراندازى كنند.
بعد از عمليات، بحثهاى مختلفى پيرامون چگونگى آن، در مطبوعات و مراكز تحقيقى و پژوهشى پيش آمد. بعضى اطلاعات و معلومات اشاره داشتند كه كاميون از صبح زود در مكانى نزديك به محل انفجار قرار داشته است و راننده و طراحان اصلى حمله، بسيار دقيق از وضعيت طراحى و مهندسىِ ساختمان اطلاع داشته، و اين اطلاعات را يك هفته قبل از عمليات به دست آورده و تكميل كردهاند.
يكى از نكات مهم در اين انفجار، كه كارشناسان آمريكايى را بيشتر از ديگران به خود مشغول داشته بود، چگونگى موفقيت راننده در گذر از پستهاى بازرسى ارتش لبنان و آمريكا، در رساندن خود به مقر بود.
تحليل ديگر پيرامون عمليات، اين بود كه راننده، فقط نقش هدايت كاميون را به طرف هدف بر عهده داشته و به محض ورود به مقر، توسط گروهى كه در نزديكى محل حادثه مستقر بودهاند، به وسيله دستگاه كنترل از راه دور و بىسيم، چاشنى اصلى زده و كاميون منفجر شده است.
دلايل بسيارى بر رد اين تحليل و ادعا وجود دارد كه مهمترين آن مىتواند اين باشد كه با وجود دستگاههاى مخابراتى بسيار زياد و سيستمهاى پيشرفتهى بىسيم كه آمريكا در اطراف ساختمان قرار داده بود استفاده از دستگاه بىسيم براى زدن چاشنى، امرى بسيار ضعيف مىنمايد؛ چون اين امكان زياد بود كه تداخل امواج راديويى مانع از سرعت عمل چاشنى شود.
تحليل ديگرى نيز در اين باره وجود دارد مبنى بر اينكه رانندهى كاميون، براى اجراى اين حمله يك دورهى آموزشى ديده و خود را براى چنين روزى آماده كرده است كه پس از انفجار، مادهى «هيكسوژن» بدن او را به طور كامل از بين برده است.
بعد از عمليات
بلافاصله پس از انفجار مقر مارينز، جوّ رُعب و وحشت بر روحيهى نيروهاى خارجى حاضر در لبنان، به خصوص آمريكايىها سايه افكند. از آن روز به بعد، گزارشها و تهديدهاى مكررى دربارهى كاميونهاى بزرگى كه به سرعت در حركت بودند، و رانندههايشان لبخند بر لب داشتند، به نيروهاى مداخلهگر مىرسيد و آنها را در كابوس مرگ فرو مىبرد.
نيروى دريايى آمريكا، تشكيلات خود را به پناهگاههاى زيرزمينى منتقل كرد و بعضى از تفنگداران را هم در كانتينرهايى كه با كيسههاى پراز شن استتار شده و به صورت سنگر در آمده بودند، مخفى كرد.
در نزديكى مقر مارينز، بر ويرانههايى كه تا چندى پيش سرفرماندهى نيروهاى تفنگدار دريايى آمريكا در بيروت بود، بر روى تابلويى چوبى، به رنگ سرخ نوشته شده بود: «نزديك نشويد، محل جنايت»!
در همان اولين ساعات پس از انفجار، كارشناسان و متخصصان تخريب و انفجارات به آنجا شتافتند و خيلى سريع به جمعآورى همهى قطعات هر چند بسيار كوچك ماشين مهاجم پرداختند؛ بلكه به سرنخى دست پيدا كنند.
پس از حمله به مقرهاى آمريكايى و فرانسوى، رعب و وحشت عجيبى بر ديگر نيروهاى خارجى حاكم شد. در جادهاى كه از منطقهى شيعيان جنوب بيروت مىگذشت و به فرودگاه و مقر مارينز منتهى مىشد، نيروهاى ايتاليايى و انگليسى بيمارستانى بر پا كرده بودند كه برخى نيروهاى مسلمان به هنگام درگيرى، از آنجا امكانات پزشكى مىگرفتند. هر گاه مسئولين بيمارستان از ارائهى خدمات پزشكى ممانعت مىكردند، نيروهاى مسلمان با تبسمى معنا دار خطاب به آنان مىگفتند: دوست داريد مثل آمريكايىها، يك ماشين برايتان هديه بفرستيم؟
آنها نيز بى درنگ پاسخ مىدادند: «نه... نه... هر چه مىخواهيد ببريد... فقط ماشين نفرستيد.»
با گذشت چهار روز از حادثهى مرگبار، عمليات روانى و ايجاد ترس و ناامنى در ميان نيروهاى آمريكايى، همچنان ادامه داشت و آنان را دچار ناراحتىهاى روانى و عصبى مىكرد.
سحرگاه روز پنجم،اين شايعه قوت گرفت كه يك كاميون حامل مواد منفجره، در حال حركت به طرف يكى ديگر از مراكز تجمع نيروهاى آمريكايى در اطراف فرودگاه بيروت است. بلافاصله تفنگداران دريايى،وحشتزده و مبهوت، به حال آماده باش در آمدند؛ به دنبال آن، گروههاى گشت مشترك ارتش لبنان و آمريكا، در اول جادهى فرودگاه بهگشتزنى پرداختند و با ايجاد پستهاى ثابت بازرسى، كليه اتومبيلها و به خصوص كاميونهايى را كه در آن جاده در حال تردد بودند، مورد تفتيش و كنترل دقيق قرار دادند. اين چندمين بارى بود كه نيروهاى آمريكايى، با پخش چنين شايعاتى، هراسان به خارج از پايگاههاى خود هجوم مىبردند.
از نيروهاى غربى، فقط ايتاليايىها در منطقه شيعه نشين «برج البراجنه» مقر داشتند كه برخورد آنان با مردم نسبت به آمريكايىها خيلى بهتر بود. به همين دليل هيچ گونه عملياتى عليه آنان انجام نشد؛ به جز چند مورد حمله براى تصاحب سلاح و مهمات.
بازتاب
پس از حمله به مقر مارينز، وزارت خارجه و تجّار آمريكايى، به منظور مقابله با تهديدات فزاينده عليه آمريكا در كشورهاى مختلف، يك گروه موسوم به «شوراى مشورتى و امنيتى ماوراء بحار» تشكيل دادند.اين گروه كه در گزارش راديو آمريكا از آن به عنوان گروه ضد تروريستى ياد شده بود، قصد داشت با تبادل اطلاعات، از حمله به سفارتخانههاى آمريكايى و شركتهاى خصوصى اين كشور پيشگيرى نمايد.
انفجار مقر مارينز، بسيارى از طرحها و برنامههاى آمريكا براى دخالت هر چه بيشتر در لبنان را به هم ريخت، و بسيارى از تحليلگران و صاحبنظران را به اعتراض عليه سياستهاى سردمداران سياسى آمريكا واداشت. رابين رايت در گزارش خود دربارهى اين عمليات مىنويسد:
«اين حمله، اعتراض و مخالفتى بود بس عجيب و وحشتناك با سياستهاى آمريكا و نيروهاى چند مليتى. يك بار ديگر مقاومتى كه دستكم گرفته شده بود، اوضاع را كاملاً وارونه كرد. اكنون فقط اين سؤال مطرح بود كه چه زمانى نيروهاى چند مليتى از لبنان خارج خواهند شد؟
...اقدام انتحارى، ديگر يك حادثهى محدود و كم دامنه نبود؛ بلكه در حكم يك جنبش بود كه در مقابله با آن، نه از دستگاه سازمانهاى اطلاعاتى و نه از بر جستگان و نخبگانِ نظامى ابرقدرت دنياى آزاد، كارى ساخته بود...»
«جورج بال» دربارهى زمينه سازان اين حادثه مىنويسد:
«تصميم ابلهانهى حكومت ريگان در اعزام تفنگداران آمريكايى به سرزمين پركينه و نفرتِ لبنان، نتيجهاى بسيار اسفانگيز در انفجار مقر مارينز به بار آورد.»
روزنامهى «پِراودا» ارگان «حزب كمونيست» شوروى سابق، پس از اين حادثه نوشت:
«پاييز گذشته كه تفنگداران دريايى آمريكايى به بيروت اعزام شدند، قرار بود براى يك مدت محدود به منظور جدا نگه داشتن طرفهاى درگير در لبنان عمل كنند؛ لكن اكنون اين تفنگداران وارد جنگ شده و شهرهاى لبنان را با موشك و گلوله زير آتش گرفتهاند.
داستان ويتنام بار ديگر در لبنان شروع به شكل گرفتن كرده است.نيروهاى آمريكايى، روز به روز عميقتر درگير جنگ در كوههاى لبنان ]مناطق مسلماننشين[ شدهاند و ژنرالها، آزادى بيشترى براى كشتار پيدا كردهاند...»
دولت واشنگتن در اولين ساعات، سعى كرد در مقابل كشتار تفنگداران دريايىاش عكسالعمل تندى نشان دهد. رونالد ريگان،رئيسجمهورى آمريكا، در حالى كه سخنانش از شبكهى سراسرى تلويزيونى پخش مىشد خطاب به گروهى از خبرنگاران گفت:
«مسببين اين حادثه بايد انتقام پس بدهند و پس خواهند داد. ما نبايد اجازه دهيم كه جانيان بينالمللى و مزدوران آدمكش آنها، صلح و امنيت را بهخطر بيندازند... ما هرگز نبايد بگذاريم كسانى كه خواهان خروج ما از لبنان هستند، كنترل اين منطقهى حياتى را دوباره در دست بگيرند».
ژنرال «جان ويسى» فرمانده كل نظامى آمريكا در منطقه، اخطار كرد: «كسانى كه باعث و بانى اين حادثه در مقر سپاه صلح بودهاند، از انتقام مصون نخواهند ماند...».
«ملك فهد» پادشاه عربستان، اين عمليات را به عنوان يك اقدام بيهوده محكوم كرد و گفت: «اين حادثه براى ما دردناك بود؛ همه از تلفات آمريكايىها و فرانسوىها آگاهيم و اميدواريم قدرتهاى بزرگ درك كنند كه اين انفجارات، مبيّنِ يك اقدام شخصى است».
در آمريكا، جستجو براى يافتن عاملين انفجارها، در هر جا به روال خودش ادامه داشت. در كنگره، و در وزارت دفاع، تحقيقات رسمى روى ساختار فرماندهى نظامى و تدارك امنيتى و حراستى مقر تفنگداران، در جريان بود.
در گزارش كنگرهى آمريكا، بيشترين مسئوليت را متوجه سرهنگ «تيموتى جى.گرانتى» فرماندهى نيروهاى مارينز دانسته بودند؛ زيرا تداركات امنيتى مقر ناكافى بوده و اشتباهات بزرگى از نظر موقعيت مكانى محل و همچنين سلسله مراتب فرماندهى وجود داشت.
در بررسىها، اين نظر غلبه داشت كه هيچ گونه پيشبينى و تداركات امنيتى، حراستى نمىتواند جلوى كسى را كه از جانش گذشته است و مىخواهد عمليات انتحارى (شهادتطلبانه) انجام دهد، بگيرد. نه تحقيقات و بررسىهاى آمريكايىها و نه تلافىجويىهاى فرانسوىها و اسرائيلىها، هيچ كدام به نتيجهاى نرسيد. آمريكايىها به اين قناعت كردند كه واقعيت را بپذيرند و به جستجوى عوامل حادثه بپردازند. «رابين رايت» دربارهى مقصرين و عوامل انفجار مارينز مىنويسد:
مقصرها و افراد مشكوك در درون ارتش شناخته شدند و براى آنها مجازات و تنبيهاتى در نظر گرفته شد؛ ولى اين اقداماتِ داخلى و مقطعى، خود دليلى بر اين امر بود كه ايالات متحدهى آمريكا و همفكران غربىاش، هنوز ابعاد اين پديدهى جديد را نشناختهاند.
... سرگرد باب جُردن يكى از مجروحين حادثه با لباسكار خونآلودش، انبوه تير آهنهاى خم شده و قطعات خرد شده بتون را كه دقايقى پيش از آن، محل زندگى و كار يك واحد نيروى دريايى بود، كنار مىزد. جردن،با خشمى تبديل شده به بغض گفت: چنين حمام خونى بعد از جنگ ويتنام نديدهام. در حقيقت اين بزرگترين فاجعه براى ارتش آمريكا بعد از جنگ ويتنام بود.
«روبرت فيسك» در «ويلات وطن» گزارش كاملى از آنچه در مقر مارينز اتفاق افتاد و او و همكارانش شاهد وقايع بعد از آن بودهاند، ارائه داده است كه به بخشهايى از آن اشاره مىشود:
هنگامى كه سراسيمه خود را به محل انفجار رسانديم، تعجب كردم.پيش از اين، ساختمان مارينز در حصار سيمهاى خاردار و موانع قرار داشت و حفاظت مىشد. با تعجب از دوستم پرسيدم كه مقر نيروهاى آمريكايى كجاست؟ او متعجبتر از من، به آن سوى سيمهاى خاردار جلويمان اشاره كرد و گفت: ساختمان كاملاً محو شده است. در آن سوى دودها و خاكها. واقعاً چه طور چنين چيزى ممكن است؟ ساختمان، ديگر وجود ندارد.
جلوى مقر ويران شده، جوان 18 سالهى آمريكايى از نيروهاى مارينز در سنگرى نگهبانى مىداد. از كنار او رد شديم و به داخل مقر وارد شديم. در حالى كه پاى خود را روى تكههاى درختان قطع شده و ويرانهها مىگذاشتيم، به ميان دود رفتيم. در مقابلمان بدنهاى تكهتكه شدهاى با لباس نيروهاى مارينز افتاده بودند. هر كدام از سربازها، آسيبى ديده و يا اندامش متلاشى شده بود. دوستم وحشتزده فرياد زد: «آخر چه كسى توانسته چنين كارى انجام دهد؟
سه نفرى كه جلويمان بودند، نگاهى حزنانگيز به ما انداختند. آن كه از همه كوچكتر و كم سن و سالتر به نظر مىرسيد، گفت: يك جوان با كلّى مواد منفجره با يك كاميون آمد، با آمدن او، همه چيز متلاشى شد... .
جيپى نظامى در مقابلمان ايستاده بود كه در كنار آن، بدن ده سرباز و چه بسا بيشتر بر روى زمين، در يك صف واحد دراز كش شده بودند. انگار نمايش يا جشنوارهاى اجرا مىشد! چهرهى سربازهاى مرده، با پارچه و يا مشمع پوشيده بود و پاهايشان را غبارى سياه از انفجار گرفته بود.سرِ يكى از آنها بيرون بود؛ ولى لايهاى از گِل سياه روى آن را گرفته بود. دهان او باز بود و پندارى در حال سخن گفتن است؛ ولى تكهاى از سر او متلاشى شده بود و هيچ حركتى نمىتوانست بكند.
بر روى اجساد قربانيان، تابلوهاى سفيد رنگ كوچكى گذاشته بودند كه مشخصات هر كدام بر رويش نوشته شده و او را معرفى مىكرد. اين احساس بهمن دست داد كه همهى اينها حاصل انفجارى عظيم در انبار مهماتى بزرگ است.
گاه و بىگاه صداى انفجار و شليك تيرى به گوش مىرسيد. با هر صداى انفجار، سه نفر از نيروهاى مارينز كه اطراف ما بودند، هراسان و سريع بر روى زمين دراز مىكشيدند و از ما نيز مىخواستند تا مثل آنها خيز برويم.
همراه با سربازى كه چهرهاش از ديگران جوانتر نشانش مىداد، عقب آمبولانس سوار شديم. در داخل ماشين، سربازى جوان را ديديم، در حالى كه اسلحهاى در يك دستش بود، با دست ديگر اشكهايش را پاك مىكرد؛ ولى سعى مىكرد جلوى گريهاش را بگيرد. يكى از دوستان خبرنگارم را كه ديدم، در رابطه با انفجار گفت: راننده، كاميون را به طرف دروازهى جنوبى ساختمان رانده و قبل از آنكه به ساختمان اصلى مقر برسد، در را شكافته، كاميون را منفجر كرده و ديوارها را بر روى هم پرتاب كرده است.
صداهاى مختلف انفجار به گوش مىرسيد. بعضى از آنها خفيف و دور بودند. دو سرباز ديگر از نيروهاى مارينز را از زير آوار درآورده و بر روى برانكارد گذاشتند. دستِ يكى از آنها از برانكارد آويزان بود، و در حال انتقال،به طرز وحشتآورى به آهن پارهها و شيشه شكستهها كشيده مىشد...
آتشفشانى به قدرت 4000 پوند مواد منفجره بناى عظيم تشكيل شده از هزاران كيلو سيمان، شن و ميلههاى مفتولى فلزى را درهم كوبيده بود. يكى از نيروهاى مارينز گفت كه تعداد كشتهها بالغ بر 60 نفر مىباشد؛ ولى او به خوبى مىدانست كه تعداد كشتهها صدها نفر است.
نيروهاى مارينز، سوار بر ماشينها و مسلح، به حفاظت و گشتزنى در اطراف مقر مشغول بودند. مقرى كه دود از آن برمىخاست و ديگر هيچ چيزى باقى نمانده بود كه قابل حفاظت باشد.
نظرات شما عزیزان: